تجربه ی من

از "جانی دپ"

اگر دو نفر را همزمان دوست داشتید نفر دوم را انتخاب کنید چون اگر نفر اول را واقعا دوست داشتید هیچ وقت به نفر دومی فکر نمی کردید جانی دپ ...
25 خرداد 1392

از "شهاب مقربین"

  آنقدر خلافِ موج           شنا خواهم كرد   تا رودخانه              مسيرش را عوض كند،   يا غرق شوم              در خوابي                        كه براي تو ديده‌‌ام.         "شهابمقربین" ...
24 خرداد 1392

از شمس لنگرودی

نه نمی توانم فراموشت کنم زخمهای من بی حضور تو، از تسکین سرباز می زنند بالهای من تکه تکه فرو می ریزند بره های مسیح را می بینم، که به دنبالم می دوند و نشان فلوت تو را می پرسند نه نمی توانم فراموشت کنم خیابانها بی حضور تو راههای آشکار جهنمند تو پرنده ای معصومی، که راهش را در باغ حیات زندانی گم کرده است تک صورتی ازلی بر رخسار تمام پیامبرانی باد تشنه تابستانی، که گندم زاران رسیده در قدوم تو خم می شوند آشیانه ی رودی از برف، که از قله های بهار فرو می ریزد نه نمی توانم، نمی خواهم که فراموشت کنم! تپه های خشکیده از پله های تو بالا می آیند تا به بوی نفسهای تو درمان شوند و به کوهستان باز گردند ماه هزار ساله، دست نوشته ی آخرش را ...
23 خرداد 1392

از "کیکاووس یاکیده"

هر شب که مي خوابم  می گویم     صبح که آمدی با شاخه ای گل سرخ          وانمود می کنم                هیچ دلتنگ نبودم    صبح که بیدار می شوم           می گویم               شب، با چمدانی بزرگ می آید                    و دیگر                        نمی رود       کیکاووس یاکیده ...
23 خرداد 1392

غفلت کرده‌ای مادر! از "نیکی‌ فیروزکوهی"

غفلت کرده‌ای مادر !      پشتِ یک قلبِ عاشق         فرزندت آرام آرام می‌‌میرد.. و تو            فراموش کردن را به من نیاموختی..   مادر !     به من بیاموز     چگونه دوست نداشته باشم کسی‌ را که دوستم ندارد؟    مرا دریاب مادر !       خالی‌ِ لحظه‌ هایِ من پر از اندوهی ژرف است که       مرا به نبودن نزدیک و نزدیک تر می‌کند..   مادر !        از ضربانِ قلبِ من بگیر این غمِ کشنده را        من آرام آرام می‌میرم       نیکی‌ فیروزکوهی ...
22 خرداد 1392

هراس.. از "نیکی‌ فیروزکوهی"

  هراس..        یعنی‌ ... من باشم                         و ... تو باشی‌      و حرفی‌          برایِ گفتن ... نباشد        نیکی‌ فیروزکوهی ...
22 خرداد 1392

از فیلم حاجی واشنگتن / علی حاتمی

مملکت رو تعطیل کنید دارالایتام دایر کنید ، درست تره! مردم نان شب ندارند ، قحطی است ، مرض بیداد می کند ، نفوس حقالنَفَس می دهند. باران رحمت از دولتی سر قبله عالم است؛ سیل و زلزله از معصیت مردم! میرغضب بیشتر داریم تا سلمانی؛ سربریدن از ختنه سهل تر ! ریخت مردم از آدمیزاد برگشته. سالک بر پیشانی همه مهر نکبتزده. چشم ها خمار از تراخم است، چهره ها تکیده از تریاک. ملیجک در گلدان نقره می شاشد! چه انتظاری از این دودمان باآن سرسلسله ی اخته؟! خلق خدا به چه روزی افتاده اند از تدبیر ما! دلال، فاحشه، لوطی،یله، قاب باز، کف زن، رمال، معرکه گیر،... گدایی که خودش شغلی است! ...   حاجی واشنگتن / علی حاتمی ...
21 خرداد 1392

من تشنه ی آتشم از "دکتر علی شریعتی"

من تشنه ی آتشم   آن اقیانوس را در جانم سرازیر کن!   آن آتشفشان دیوانه را زنجیر از دهانش برگیر و همه را   یک جا بر سرم ریز!   بگذار بسوزم!   بگذار در آن آتش های سیال بگدازم!   مترس!   آن همه را این همه در سینه ات پنهان مکن!   به جان من بریز!   این همه در اندیشه ی سلامت و راحت من نباش!   می خواهم در آنچه تو می گدازی , بگدازم.   بگو , بریز , دهانت را بگشای   ای قله ی سنگی آتشفشان!   خاموشی تو مرا در کنارت بیشتر می گدازد...   من دیگر تحمل ندارم .   آن زندان بزرگ را بشکن!       "دکترعلی شریعتی" ...
20 خرداد 1392

آغوش تو از "احمد شاملو"

نفسِ خشم‌آگینِ مرا تُند و بریده در آغوش می‌فشاری و من احساس می‌کنم که رها می‌شوم و عشق مرگِ رهایی‌بخشِ مرا از تمامیِ تلخی‌ها می‌آکند.   بهشتِ من جنگلِ شوکران‌هاست و شهادتِ مرا پایانی نیست.     احمد شاملو ...
20 خرداد 1392

از کتاب "کیمیاگر" / پائولو کوئیلو

گفت: دارم می روم و میخواهم بدانی که برمیگردم و تو را دوست دارم، چون... به میانحرفش پرید: چیزی نگو. دوست داری چون دوست داری. برای عشق ورزیدن هیچ دلیلی وجود ندارد...!       برگرفته از کتاب "کیمیاگر" / پائولو کوئیلو / مترجم: آرش حجازی ...
19 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تجربه ی من می باشد