نشانیِ پنجره ام را از ماه بگیر از "سید محمد مرکبیان"
باز خو می کنم به شب
که در آغوشِ من سوزِ بی خوابی
و بر شانههایم بارِ سنگینِ دوریِ توست
آنجا که باشی ، ستاره می روید بر آسمانش
باش تا باشم تکیه بر نفسهایت
هرکجا می روی ، هرکجا می بری ، من با تو باشم
شب ، بی تو طولانی ست
من ، بی تو بی طاقتم
نشانیِ پنجره ام را از ماه بگیر
جاده بیداری ام را نشانه برو ،
شاید پلکهایم توانِ عبورِ دوبارهانتظار را داشته باشند
تو نیایی ، تو را نیابم ، ناگه یک شب به دوش می برم رنجم را
خلوتِ اجباریِ امشب به هوای نگاهت نرسید
رؤیا هنوز خیابانِ شهر دودل است .
کسی می آید ، کسی می رود
این نامه نیست ،
بی خوابی های شبانه است که می بارد بر ابرهایسپیدِ دفترم
نامه هم بخوانی اش ، نامِ توست تا بی نهایت بر برگهایش
نگاه ! من درخت می شوم ، تو رؤیای پروازم
می دانی ، ما به رفتن عادت کرده ایم
چرا کسی را نمی یابم دستی را اهلی کند و بماند
بگذریم ، بگذار باز ، بازگردیم به دلهای خودمان
در قلبِ ذره ذره ایمانم هزاران هزار وعده دیدارِ توست
زمزمه کنان ؛ او می آید ،
می آید تا زمستان را دور بزند
و دستهایترا بهاری دوباره ببخشد
تو می آیی ،
می آیی تا دستهایم را
بهاری دوباره ببخشی.
"سیدمحمد مرکبیان"