تجربه ی من

از "شمس لنگرودی"

1392/4/13 17:16
نویسنده : فرگل
215 بازدید
اشتراک گذاری



اين نور را به دو نيم كرده ام

دور سرت ببندم

قديسان را ديده ام، و حلقه های شهاب را كه طلوع می كنند.

 

اين رود را حلقه حلقه جدا كرده ام

می گذارم برشته شود

با مه صبحگاهی بنوشم.

 

از صبح علی الطلوع فرفره ها در حافظه ام می چرخند

سراسر خواب های ديشب من

از جرقه های حضورت روشن بود.

 

چه كنم

اگر اين فيل را از سوراخ مور نگذرانم

نامش را زير و زبر نكنم

ليفت را نبافم .

 

چه كنم

اگر اين چشم بندی ها هم نباشد.

 

تو می آئی و من

برای صبحانه امروز

بجز اين سطور رنگ شده ام چيزی ندارم.

 

 

 

شمس لنگرودی


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تجربه ی من می باشد