از "زهرا حیدری" از مجموعه ی دشنام های بی مخاطب
می زند زیر همه چیز همین که حلزونی بخواهد آفتاب بگیرد می زند زیر قولی که به شب داده بود همین که دستی چراغ را بالا بکشد می زند به هم بساط صبح را و انقدر ابر سیاه می آورد که همه ی شهر خواب بماند می زند به سیم آخر طوفان می شود ومی نشیند روی ویرانه ها زار می زند ... باد آدم عجیبی است ! زهرا حیدری / از مجموعه ی دشنام هایبی مخاطب ...
نویسنده :
فرگل
18:1