از "شمس لنگرودی"
شبانه
درختانی دیدهام
با پنجههای آویخته روشن
که به جانب آب میروند.
آبی دیدهام
که ایستاده است
به باغ برهنه لباس زمستانی میفروشد.
و دلی دیدهام از کاغذ
لیمویی بیهوش
که روشن و خاموش میشد
و در تن من میتپید
دلی که تو را دیده بود
آمده بودی
کاغذ را ورق میزدی.
شمس لنگرودی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی