تجربه ی من

"نازنین" از شیر کو بیکه س / برگردان : بابک صحرانورد

1392/4/1 20:45
نویسنده : فرگل
58 بازدید
اشتراک گذاری


به یاد دارم چه بسیار که برف

چون مهمانی ديرهنگام

می آمد و نرم

ميزد به شيشه ي پنجره ی شعرهایم

صدایم مي كرد :

" باز کن !

از دورها آمده ام و هدیه ام

سبد واژه های ناب است

باغستانی اند که

بكر مانده اند."

به یاد دارم که سبد واژه ها را می ستاندم و

بالای تاقچه ی چشمم می نهادم

او هم می گفت :

" کنارت می مانم

تا نگاهم را درنگاهت بیندازم

ای نازنینم!

هرگز ازبرف ِ میهمان ِ دیر هنگام ِعزیزی چون تو

سیراب نمی شوم !

ای نازنینم !

بیا با

دست هایت برف بیار

من دوست دارم اگر آب شدم

با برف آب شوم

ای نازنینم !



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تجربه ی من می باشد