قطعه ای از کتاب بیست و یک داستان از نویسندگان معاصر فرانسه / کلود روا
نیکولا یک روز نقل می کرد که در برتانی دیده بوده است که بچه ها یک مرغ دریایی را گرفتند و با صابون مارسی تنش را شستند و ولش کردند. همین که پرنده روی دریا نشست، چون بال و پرش چربی نداشت، یکهو توی آب فرو رفت و دیگر بالا نیامد. نیکولا می گفت که بی اعتنایی چربی روح است، مانع می شود که آدم غرق بشود....
(بخشی از کتاب بیست و یک داستان از نویسندگان معاصر فرانسه / کلود روا )
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی