تجربه ی من

از مهدی اخوان ثالث/ در حیاط کوچک پاییز در زندان

با چنان‌هایی چنین دیگر بی‌شک اینجا دیگر اقلیمی‌ست آسمان دیگر، زمین دیگر آفتاب و سایه را ذاتِ دگر، حتی کائناتِ عقل و حس را، رسم و دین دیگر از کدامین قارّه‌ست این بوم؟ هیچ می‌دانی که این بوم آشیان، این شوم، از چه اقلیمی‌ست؟ اصلش اول یادگار از کیست؟ "هیفلانی با شما بودم. هیچ می‌دانی که زندان چیست...؟"     مهدی اخوان ثالث/ در حیاط کوچک پاییز در زندان ...
28 ارديبهشت 1392

از فیلم اتوبوس شب / کیومرث پوراحمد

خسرو شکیبایی: پسر تو چند سالته ؟ مهرداد صدیقیان: پارسال ۱۶ سالمبود بچه بودم ، 2 روز بعد بابام مرد بازم ۱۶ سالم بود، اما دیگه بچه نبودم...!   اتوبوس شب / کیومرث پوراحمد ...
27 ارديبهشت 1392

از "شمس لنگرودی"

شبانه      درختانی دیده‌ام           با پنجه‌های آویخته روشن                      که به جانب آب می‌روند.   آبی دیده‌ام         که ایستاده است                 به باغ برهنه لباس زمستانی می‌فروشد.   و دلی دیده‌ام از کاغذ              لیمویی بیهوش                   که روشن و خاموش می‌شد                                       و در تن من می‌تپید دلی که تو را دیده بود آمده بودی            کاغذ را ورق می‌زدی.   شمس لنگرودی ...
26 ارديبهشت 1392

برگرفته از کتاب " خنده در برف" / عباس صفاری

گذشته را    مثل یک درخت سر راهی                پشت سرگذاشته ای اما گذشته خیال ندارد               پشت سر بگذارد تو را   سوال این است        شکار از پا در آمده ی فردا            یا پرنده ی به تور افتاده ی دیروز ظاهرا فرقی نمی کند   تو اما نیش هایی را      که این جاده ی مارپیچ            به پر و پایت می زند                  ترجیح می دهی به نوازشهای مقصد به شرطی که گذشته      سپر به سپر         و خیابان به خیابان                    در تعقیبت نباشد   کبک ها        سر در سکوت برف پنهان می کنند                 تو در همهمه ی ترافیک نشانی ات را اما        ملک الموت هم ک...
26 ارديبهشت 1392

از فیلم Cinema Pardiso

موقع رفتن سرپایینیه و خدا هم کمکت میکنه، اما موقع برگشت سربالاییه، و خدا فقط نگاهت میکنه...   CinemaPardiso _ 1988 ...
25 ارديبهشت 1392

روزهای بارانی از "واهه آرمن"

هرگز به دست اش ساعت نمی بست روزی از او پرسیدم پس چگونه است که همیشه سر ساعت به وعده می آیی؟ گفت: ساعت را از خورشید می پرسم پرسیدم روزهای بارانی چطور؟ گفت: روزهای بارانی همه‌ی ساعت ها ساعت عشق است! - راست می گفت یادم آمد که روزهای بارانی او همیشه خیس بود - ...
24 ارديبهشت 1392

از "سعدی"

      من از آن روز که دربند توام آزادم                                      پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم                سعدی (غزلیات) ...
23 ارديبهشت 1392

خواب تکراری از "نیکی‌ فیروزکوهی"

دیشب دوباره خواب دیدم همان خواب تکراری باران میامد تو آمدی چتر نداشتی‌ لباس گرم نداشتی‌ حرفی‌ برای گفتن نداشتی‌ قصد ماندن نداشتی‌ پای رفتن داشتی رفتی‌ باران هنوز میامد   نیکی‌ فیروزکوهی ...
23 ارديبهشت 1392

از "بیژن نجدی"

ساعت کدام ساعت شنی بهار را زاييد؟ کدام فصل پيرهنی دارد گرم‌تر از تابستانی که من عاشق دختر همسايه‌ام بودم؟ همان سال چه گريه‌هايی ريخت از تن پاييز و چه ارقام خسته‌ای افتاد از صفحه‌ی غروب ساعت ديواری؟ انگار زمستان بود که عقربه‌های همان ساعت لغزيدند تا کنار همافتادند درست در جای خالی شش و نيم و حالا من پير شده‌ام همچنان که دختر همسايه بی هيچ خاطره از شش و نيم     "بیژننجدی" ...
22 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تجربه ی من می باشد