تجربه ی من

شهر بی‌تو....

      والله که شهر بی‌تو مرا حبس می‌شود                                            آوارگی کوه و بیابانم آرزوست ...
5 تير 1392

"خیره در چشمانت" از ناظم حکمت / ترجمه احمد پوری

خیره در چشمانت که می شوم بوی خاک آفتاب خورده به مشامم می خورد. گم می شوم در گندمزار میان خوشه ها ... بال به بال شراره های سبز در بیکران ها به پرواز در می آیم چشمان تو چون تغییر مداوم ماده هر روز پاره ای از رازش را می نماید اما هرگز تن به تسلیمی تمام نمی دهد ... ...
4 تير 1392

شعری از "پابلو نرودا" / برگردان "فرشته وزیری نسب"

هنوز ترکت نکرده ام که در من می آمیزی بلورین، یا لرزان یا مضطرب، زخم خورده از من یا گمگشته در عشق مثل وقتیکه چشم می گشایی بر هدیه ی زندگی که میدهمت مدام   عشق من ما یکدیگر را تشنه یافتیم و چون آب و خون نوشیدیم ما یکدیگر را گرسنه یافتیم و چون آتش به نیش کشیدیم    اما منتظرم بمان شرینی ات را برایم نگه دار من هم به تو گل سرخی خواهم داد. ...
3 تير 1392

"نازنین" از شیر کو بیکه س / برگردان : بابک صحرانورد

به یاد دارم چه بسیار که برف چون مهمانی ديرهنگام می آمد و نرم ميزد به شيشه ي پنجره ی شعرهایم صدایم مي كرد : " باز کن ! از دورها آمده ام و هدیه ام سبد واژه های ناب است باغستانی اند که بكر مانده اند." به یاد دارم که سبد واژه ها را می ستاندم و بالای تاقچه ی چشمم می نهادم او هم می گفت : " کنارت می مانم تا نگاهم را درنگاهت بیندازم ای نازنینم! هرگز ازبرف ِ میهمان ِ دیر هنگام ِعزیزی چون تو سیراب نمی شوم ! ای نازنینم ! بیا با دست هایت برف بیار من دوست دارم اگر آب شدم با برف آب شوم ای نازنینم ! ...
1 تير 1392

زنده باد! از "شمس لنگرودی"

زنده باد بال خدا که فرو می افتد و درست روی شانۀ من می نشیند، زنده باد!   زنده باد آفتاب سحر که سرش را می چرخاند، پیدایت می کند و تلالو اولش را برای تو پست می کند، زنده باد!   زنده باد دفتر مشق من که بین این همه کاغذ فقط برای تو شعر جذب می کند، زنده باد!   زنده باد سنگ های خیابان که بین این همه کفش فقط از کفش تو عکس می گیرند و برای عارفان برهنه پای روز جزا می فرستند.   زنده باد عشق تو محبوبم زنده باد که خیالم را آن قدر دور می برد که برای حیات این مردم معنایی پیدا کند. ...
31 خرداد 1392

نشئه گی خودِ شعر است از "مهدیه لطیفی"

احساس را که نمی شود تقطیع کرد همینطور قطار می شود... سر می رود از دل... تا زبان... تا دست... تا مداد... تا کاغذی پشتِ در خانه ی شما!   شاعر شدن که کوه کندن نیست، لاهیجان که زیبا باشد، تو هم که زی... تو هم که چه می گویم من!؟ تو که همیشه زیبا بوده ای و الا که کتاب های تاریخ ادبیات وجود نداشتند!   خلاصه لاهیجان که... تو هم که... چه نشئه می کند این شب مرا و نشئه گی خودِ شعر است! "مهدیه لطیفی" ...
30 خرداد 1392

خارها خوار نیستند از "قیصر امین‌پور"

خارها          خوار نیستند شاخه‌های خشک           چوبه‌های دار نیستند میوه‌های کال کرم خورده نیز           روی دوش شاخه بار نیستند پیش از آنکه برگ‌های زرد را    زیر پای خویش، سرزنش کنی        خش‌خشی به گوش می‌رسد :                      برگ‌های بی‌گناه ،                                با زبان ساده اعتراف می‌کنند   خشکی درخت                       از کدام ریشه آب می‌خورد !        قیصر امین‌پور ...
28 خرداد 1392

جاودانگی در آغوش عشق از "نیکی‌ فیروزکوهی"

دست‌های تو             سبزینگیِ جنگل‌ شمال گیسوان من             سیاه گردبادی از جنوب                     در تمنایِ وزیدن و گریختن                                 در تمنایِ گریختن و وزیدن و آسمان           گواه ستارگان               دل‌ باختگانی بی‌ ریشه در خاک و آفتاب         گواهِ ما               که محال نیست                             جاودانگی در آغوش عشق..       نیکی‌ فیروزکوهی ...
27 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تجربه ی من می باشد